یادمه اون قدیما توی منطقه ما رسم عجیبی بود !
وقتی خانومی پسر میزائید خونواده ی شوهر ، اولین کاری که میکردن ، چادر اون زن نگون بخت رو پاره میکردن !
یعنی از روی ناراحتی بوده ؟
یعنی از روی حسادت بوده ؟
میخواستن چشمشو بترسونن ؟
خیرررر ! اصلن اینا نبوده ! در واقع میخواستن به مادر بچه بگن :
" از حالا تا اطلاع ثانوی نباید پاتو از خونه بذاری بیرون تاااااا گل پسرمونو بزرگ کنی ! "
و مادره هم سعی میکرد تمام وقت ، در خدمت گل پسرش باشه ! تاااااا ....
حالا قصه ، قصه گل پسر منه !
منم این آخر عمر خدمت اداریم ، صاحب گل پسری شدم ! و گل پسر من ، در واقع ارتقاء شغلیمه ! یعنی مدیر شدم .
حالا قراره تمام هّم و غمم رو بذارم تااااا این مسئولیت رو به سرانجام مقصود برسونم ...
یعنی منم باید چادرمو پاره بکنم
!!!
همه اینارو گفتم که بگم :
چقدر سخته !!!
همیشه لحظه دل کندن و جدا شدن برام سخت بوده ... گاهی اوقات از سلام بدم میاد ، چون میدونم بعدش باید بگم خداحافظ ...
گاهی اوقات از آشنا شدن میترسم ... نکنه یه روز مجبور بشم دل بکنم ...
میدونم حالمو نمیتونم براتون بگم
... میدونم حالم گفتن نداره ...
ولی دوست دارم این حرفارو قبل از خداحافظی بهتون بگم ...
دوست دارم بگم حدود دوسال از شروع
حضورم در وبلاگ مهربانو خانم تا حالا ، چی گذشت و چی بودم و چی شدم ، بعد بگم
خداحافظ ...
هرچند خداحافظی برام سخته ولی گاهی اوقات باید رفت ، موندن مردابه ...
راستش توی این حال و روزی که دارم جمع و جور کردن افکارم خیلی سخته ...
آخه چطور میتونم افکارمو جمع کنم ، بعد بهشون بگم منظورمو به دوستانم بگین ...
دوستانم ...
چه کلمه ی قشنگی ...
چقدر بهم آرامش میده همین چند حرف بظاهر کوچیک
... د و س ت ...
دو سال به خوبی گذشت . چه لحظاتی که اگه شما دوستان عزیز نبودید معلوم نبود چه حال و روزی داشتم ...
پیامهای دلگرم کننده تون رو هیچ وقت فراموش نمیکنم !
گاهی اوقات اینقدر بهم لطف داشتین که از نوع نوشتنم متوجه غصه م میشدین ...
اون وقت کامنت پشت کامنت ! نگرانی پشت نگرانی :
-آقا بهمن بلا دوره ،
-عمو پَ چته ؟
-عامو نبینم غمت رو !
- آقو بهمن باز چی شده ؟
-خالو تا منو داری غم نداری !
-برادر من نگران نباش ، مگه ما مردیم که تو غصه بخوری ...
و ذره ذره یخهای غصه آب میشدن و میرفتن پی کارشون ! و من چقدر خوش بحالم میشد از اینهمه دوست خوب ...
و من چه سرخوش بودم از زندگی در این فضا ، فضائی مملو از خوبیها و شادیها ...
فضائی که از ظلم و جور و جنایت و بی عدالتی خبری نبود ...
ولی ...
بالاخره اون لحظه ای که منتظرش نبودم رسید ...
لحظه ی تلخ خداحافظی ...
چرا خداحافظی ؟
شرایط شغلیم عوض شده ! مسئولیتی رو قبول کردم که روزی حداقل پانزده ساعت باید براش وقت بذارم ... شایدم بیشتر !
نمیخوام اونجا کم بیارم . برا همینم مجبورم از شاخ و برگهای زندگیم بزنم !
وقت گیرترینشون ، وبلاگ و فضای مجازیه !
فعلن مجبورم با اونا خداحافظی بکنم
تااااااا !!
شاید دوباره برگشتم ...
شایدم دیگه برنگشتم ...
ولی لازم میدونم از همه ی عزیزانی که به نوعی با نوشته هام ناراحتشون کردم ، و نتونستم ازشون معذرت خواهی بکنم صمیمانه پوزش بطلبم و دست همه شونو ببوسم و امید به بخشش شون داشته باشم ...
به امید دیدار دوباره ی شما عزیزان
...
مواظب خودتون و خوبی هاتون باشید
...
برادر کوچیک شما بهمن ...
پ.ن : راستی اگه احیانن عزیزانی برام کامنت گذاشتن و من نتونستم مثل سابق بهشون پاسخ بدم اینو به حساب پیری و کوریم نذارن !
دوستتون دارم ...
خدا نگهدار !
سلام دوست عزیز مدیر شدنتون مبارکتون باشه
ایشا الله همیشه ت زندگیت موفق باشی
سلام
ممنون از شما دوست خوبم. ان شاء الله ما هم خبر موفقیتهای روزافزون شمارو بخونیم و بشنویم.
راستی بنده تا حالا شما رو اینجا ندیده بودم.خوشحال میشم بدونم چطوری اینجا رو پیدا کردی؟
خوشحات که مدیر شدی و حسابی سرت خلوت میشه تا بهمون برسی و تند تند مطلب بنویسی
سلام
موفق باشی.
سلام
افکار و حرفهای مختلف به ذهنم میرسه اما انگار نمیتونم بنویسم بعد از حدود یک ماه با فراغ بال نشستم پای نت و به وبلاگ دوستانم سر زدم همه همون مطالب قبلی بود گفتم حتماً وبلاگ دریای زندگی مثل همیشه حرف هایی برای گفتن داره اما الان که مطلبتونو خوندم شوکه شدم
ناراحتم آقای مهندس بهمن یا بهتر بگم آقای مدیر ناراحتم خیلی ناراحت
انتخاب شما به عنوان مدیر یک شرکت دولتی کار شایسته ای بوده مملکت ما به افرادی مثل شما احتیاج داره
هر جا هستین موفق وپیروز باشین
سلام داداش بهمن
تازه من اومدم شما کجا رفتی؟
اگه امکان داره بمانید تا از مطالبتان استفاده کنیم
خوش حال میشم به وب من هم سری بزنید
دل ما تنگیده
سلام اول تبریک انشا ا... همیشه موفق و سربلند باشین.
دوم ما دلمون خوش بود حداقل اینجا هست یه حال و احوالی ازتون میپرسیم اینم که میخواین درشو ببندین.
ای داد بیداد از بی وفای این دنیا...
به هرحال از اینکه توی این دنیای مجازی پر از بدی با یه عالمه دوست خوب و مهربون و با محبت آشنا شدم خدا را شکر میکنم.
سلام آقا بهمن
پست جدید مبارک آقا
میگم وبلاگ داشتن و مدیر بودن، منافاتی نداره ها...باشید کنارمون...
اوا گل یااااااااادم رفت


خوب نیستش که جد بزرگوارم مدیر شدن و چپ و راست هی باید به این و اون امضا یدم حواس نمیمونه واسه آدم که
آقا ما گل آوردیم برای بوه(!) کردن
آدم وقتی مدیر میشه بیشتر احتیاج داره گل بوه کنه بانشاط بشه انرجی ! بگیره و به مدیریتش بهتر برسه
صمیمانه بهتون تبریک میگم آقا بهمن نازنین
امیدوارم همیشه موفق باشید و سلامت
ولی مارو ول نکنید گاهی بهمون سر بزنید دلمون براتون تنگ میشه
سلام عموجان. خیلی خیلی مبارک باشه و انشالله که براتون پر خیر و برکت باشه.
ولی خداخافظی رسمش نیست ها! آدم های مهربون و دنیا دیده و سردوگرم چیشیده ایی مثل شما حضور شون الزامیه توی دنیای مجازی وگرنه دیگه این دنیا دنیای جالبی نیست. منتظر هر از گاه نوشته های سراسر پندآموزتان هستم.
تبریک میگم آقا بهمن. امیدوارم در پست جدید موفق و سربلند باشید.
سلام عمو بهمن عزیز
خیلی خوشحال شدم و از صمیم قلب براتون آرزوی موفقیت می کنم. ان شالله که همیشه سلامت و موفق باشید
سلام داداش بهمن
پست جدیدت مبارک باشه ، مطمئنم لایقش هستی و زود تر از اینها باید بهت محول میشد . امیدوارم منشا خیر و خوشی تو زندگی مژگان جون و دوتا گل پسرت باشه . در وبلاگو نبند عزیز من . اینجا دوستی هایی موج میزنه که نمونه ش کم پیدا میشه .. میدونم چقدر باید وقت بیشتری بذاری و افکارت رو متمرکز کنی ولی دوستانت به هر دو سه هفته یه پست چند خطی هم قانعند . هیچ کس هم توقع سر زدن یا کامنت جواب دادن رو نداره . مطمئنم تو پست جدید یعالمه داستان های جدید داری که با زبون شیوا و قلم خوب خودت محشر میشه بنویسیش . ولی فعلا برو که جا داری تا جا بیفتی . دعای خیر مهربانو همراهت
مبارک است و ایشالا هر کجا هستید موفق باشید.
راستی اگر امکانش بود برام توی سایتم کامنت کنید کجا شاغل هستید. شاید همکار از آب در آمدیم؟!
سلام آقا بهمن
پست جدید رو تبریک میگم.اما راستش دلم گرفت از اینکه دیگه وقتی برای نوشتن ندارید.مواظب خودتون باشید.
در پناه خدا
سلام



موقعیت جدید شغلی تون مبارک باشد حس مسولیت شما در قبال وظیفه ای که محول شده عالیه و همین امر باعث میشه عدم حضور موقتی شما پذیرفتنی شود. امیدوارم همواره سلامت و شاد و یکرنگ باشید
خداحافظ ای شعر شب های روشن
دوری از عزیزانی که مدت زیادی نیست از آشناییم باهاشون میگذره ، خیلی سخته ...
امیدوارم در هر زمان و هر مکان ، شاد و سلامت و موفق باشید
خداحافظ اقای رییس خدافظ
کلاست بالارفت نکنه مارو فراموش کنی ها
به قول جناب خان: خدافظ بهمن خدافظ
انشالله هرجا باشی موفق و موئد باشی دوست من
سلام. بهتون تبریک میگم و خوشحالم که دلیل رفتنتون از اینجا، موفقیت و مشغله است.
امیدوارم گل پسر تازه متولد شده رو به سلامتی سروسامان بدید. یا حق
سلام عمو بهمن عزیز
اول از همه تبریک فراواااااااان بابت پست مدیریت، ایشالا موفق باشین
بابت تمام خاطرات قشنگی که برامون تعریف کردید، ما رو توی غم و شادیتون شریک کردین، درس های قشنگی که به ما جوونا دادین و صبر و محبت و بزرگواری بی نهایتتون از شما ممنونم و از صمیم قلبم براتون آرزوی شادی و سلامتی و آرامش در کنار خانواده عزیزتون دارم
در پناه خدا باشید
خخخخ چی نوشتم
به هر حال می خوام بگم زورم زیادست دادا
عمو به دخترش یاد داده چطور تنهایی هم حریف بعضی از پس مردای نسبتا بزرگ بربیاد

مگه نه عمو
دلم خیلی گرفت ... خیلی ...
اما بقول شاعر : غیر تسلیم و رضا کو چاره ای ؟
تبریک میگم آقا بهمن عزیز
از صمیم قلب ..
انشاالله که موفق تر از همیشه باشید در پست و منصب جدید انشاالله
هرچقدر هم ازتون بی خبر باشیم ، میخوام بدونید که دعای خیر دوستانی که به حضورتون عادت کرده بودن ، همیشه پشت سر شماست و خیر و خوبی و موفقیت و سلامتی براتون آرزو میکنن ...
دیگه همین دیگه
خدا نگهدارتون جد بزرگوارم
سلام آقا بهمن عزیز
به سلامتی که مدیر نمونه کشوری میشید و مدیریت رو به مدیران بی کفایت آموزش میدین
موفق باشید. هر از گاهی یه پست شرح حال بذارید ازتون خبر داشته باشیم. خدانگهدارتون
مبارک باشه ایشالا مدیرکلی
سلام
یک پارچ آب پشت سرت ریختم
تا یک روزی به زودی بر گردی
موفق باشید
اع!! عجب! خب چرا خداحافظی؟!
این جا هست و ما و شما هم هستیم دیگه. دور همیم. حالا کمی دیرتر و کمتر اما باز هم هستیم.
تبریک بخاطر سمت جدید و آرزوی موفقیت برای شما.
دلم براتون تنگ میشه
عمو




آخه چرا یهویی؟!
بعد از مدت ها عمو دار شده بودما
انگار خدا اینم به ما ندید
دلم براتون تنگ میشه عمو بهمن
جای خالیتون تو وبلاگا حتما حس میشه ...
هیچوقت نمیتونم فراموشتون کنم
خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم
بابت همه چی ازتون ممنونم عمو
تو این شبای عزیز دعا یادتون نره لطفا
مثل همیشه به دعاهاتون با دل پاک و نابتون احتیاج داریم .
خیلی مراقب خودتون و خوبیاتون باشین.
مدیر شدنتون رو تبریک میگم
امیدوارم روز به روز پله های ترقی رو بیشتر طی کنین.
پ عامو شیرینی نداده ک نباس بری!!!
نکنه میخوای ناهاری شامی چیزی بدی و رو نمی کنی؟؟؟
نگفتی اگه بری چه بلایی سر دخملت میاد
پ عامو شیرینی نداده ک نباس بری!!!
نکنه میخوای ناهاری شامی چیزی بدی و رو نمی کنی؟؟؟
نگفتی اگه بری چه بلایی سر دخملت میاد
آخ...
ولی برای اینکه در شغلتون بهرحال موفقیت بزرگی کسب کردین جای تبریک داره منتها خوشحال نیستم که باید پونزده ساعت در روز کار کنید بهمن جان
کی زندگی می کنید؟!!!
سیستم کار اینور آب رو بیشتر دوست دارم، هشت ساعت و نیم بدون وقفه و بدون استراحت (بجز نوشیدن یه چای یا قهوه ده صبح و نیمساعت خوردن ناهار) و بعدش همه با هم میرن خونه هاشون تا استراحت، ورزش، مهمونی و یا هر کاری دلشون می خواد بکنن.
یعنی کار می کنن که زندگیشون بچرخه نه اینکه زندگی می کنن تا بتونن کار کنن!!!
اول می خواستم بنویسم جمعه ها نیمساعت وقت برامون بذارید. لااقل سر بزنید یا جواب کامنتا رو ندید یا خیلی کوتاه بنویسید... ولی دیدم خودخواهیه.
همیشه مودب، مهربون و دوست داشتنی بودید و بیش از حد حساس به مسایل عاطفی.
یکی از انسان هایی که همیشه تو یادم می مونید و همیشه دعاگوتون هستم.
مراقب سلامتیتون باشید، بخصوص اعصاب و آرامشتون.
شما رو دوست دارم دوست عزیز
پ.ن:
میشه وقتایی که دو سه روز تعطیلید چند سطر بنویسید عایا؟
چه کنم عمو گریه یا خنده؟
واسه من دنیای مجازی یعنی داشتن چند تا خواهرو برادر و عموی مهربون که شما سرامدش هستین ـ
برای پست مدیریت تبریک میگم ـ اما واسه خداحافظی میگم که امشب گریه کردم واقعا اشک ریختم بودنتون رو دوست دارم عمو و نبودنتون واسه من پر از دلتنگیه ـ ولی به امید هستم که یک روز گل پونه ها باز هم با حضور گرمتون گرم تر بشه و وبلاگ پررونق ـ
موید باشید ـ یا حق
زبونم بند اومده و واقعا نمیدونم چی بگم. هم خوشحالم بخاطر پسرکتون و صمیمانه بهتون تبریک میگم و هم از این خداحافظی دلم گرفت و بغض داره خفه م میکنه.به محض اینکه پیامتون رو تو گلپونه ها دیدم اومدم وبلاگتون درحالی که دلشوره امانم رو بریده بود.ببخش عامو بهمنی.....مغزم هنگ کرده و نمیتونم بیشترازاین بنویسم....

راستی رئیس شدنتون مبارک انشاالله
ولی خیلی زرنگید فرار کردید که شیرینی ندید
ولی ما میام تا خود اهواز تا ازتون شیرینی بگیرم
از اشنایی با شما خیلی خوشحال شدم و براتون یه دنیا ارزوی خوب دارم ان شاالله به زودی به جمع ما بر می گردید
سلام
لطفا هر وقت تونستید و وقتتون ازاد شد و دوست داشتید هبر بدید دوباره اددتون کنم 
عمو بهمن عزیز از خدا حافظیتون از گلپونه ها واقعا دلم گرفت
هر دوستی که از جمع ما میره برای من مثل اینه که یکی از اعضای خانوادم می خوان برن سفر و ازم دور بشن به هر حال چاره ای نیست امیدوارم هر جا که هستید موفق باشید و گلپونه ها رو فراموش نکنید
سلام
همینکه سلامتید و برای آینده بهتر، دو چشم پرامید دارید واسه دوستانتون کافیه.
دلتنگتون میشیم و دلتنگیا رو به دعای خیر براتون وصل می کنیم.
قدم پسرک پر خیر و برکت
سپردمتون دست خدای مهربون